رد شدن به محتوای اصلی

روز و شب - ناصرخسرو

بر من بیچاره گشت سال و ماه و روز و شب

کارها کردند بس نغز و عجب چون بلعجب

گشت بر من روز و شب چندانکه گشت از گشت او

موی من مانند روز و روی تو مانند شب

ای پسر گیتی زنی رعناسب بس غرچه فریب

فتنه سازد خویشتن را چون به دست آرد عزب

تو ز شادی خندخند و نیستی آگاه ازان

او همی بر تو بخندد روز و شب در زیر لب

چون خوری اندوه گیتی کو فرو خواهدت خورد؟

چون کنی بر خیره او را کز تو بگریزد طلب؟

چون طمع داری سلب بیهوده زان خونخواه دزد

کو همی کوشد همیشه کز تو برباید سلب؟

ای طلبگار طرب‌ها، مر طرب را غمروار

چند جوئی در سرای رنج و تیمار و تعب؟

در هزیمت چون زنی بوق ار بجایستت خرد؟

ور نه‌ای مجنون چرا می‌پای کوبی در سرب؟

شاد کی باشد در این زندان تاری هوشمند

یاد چون آید سرود آن را که تن داردش تب؟

کی شود زندان تاری مر تورا بستان خوش؟

گرچه زندان را به دستان‌ها کنی بستان لقب

علم حکمت را طلب کن گر طرب جوئی همی

تا به شاخ علم و حکمت پر طرب یابی رطب

آنکه گوید هیاهوی و پای کوبد هر زمان

آن بحق دیوانگی باشد مخوان آن را طرب

من به یمگان در به زندانم از این دیوانگان

عالم‌السری تو فریاد از تو خواهم، آی رب

اندر این زندان سنگین چون بماندم بی‌زوار

از که جویم جز که از فضلت رهایش را سبب؟

جمله گشته ستند بیزار و نفور از صحبتم

هم زبان و هم نشین و هم زمین و هم نسب

کس نخواند نامهٔ من کس نگوید نام من

جاهل از تقصیر خویش و عالم از بیم شغب

چون کنند از نام من پرهیز اینها چون خدای

در مبارک ذکر خود گفته‌است نام بولهب!؟

من برون آیم به برهان‌ها ز مذهب‌های بد

پاکتر زان کز دم آتش برون آید ذهب

عامه بر من تهمت دینی ز فضل من برند

بر سرم فضل من آورد این همه شور و جلب

ور تو را از من بدین دعوی گوا باید گواست

مر مرا هم شعر و هم علم حساب و هم ادب

سختیان را گرچه یک من پی دهی شوره دهد

واندکی چر بو پدید آید به ساعت بر قصب

می‌فروش اندر خرابات ایمن است امروز و من

پیش محراب اندرم با ترس و با بیم و هرب

عز و ناز و ایمنی‌ی دنیا بسی دیدم، کنون

رنج و بیم و سختی اندر دین ببینم یک ندب

ایمنی و بیم دنیا همبر یک دیگرند

ریگ آموی است بیم و ایمنی رود فرب

چون نخواهد ماند راحت آن چه باشد جز که رنج؟

چون نیارد بر درخت از بن چه باشد جز حطب؟

گز ندارد حرمتم جاهل مرا کمتر نشد

سوی دانا نه نسب نه جاه و قدر و نه حسب

نزد مردم مر رجب را آب و قدر و حرمت است

گرچه گاو و خر نداند حرمت ماه رجب

نامدار و مفتخر شد بقعت یمگان به من

چون به فضل مصطفی شد مفتخر دشت عرب

عیب ناید بر عنب چون بود پاک و خوب و خوش

گرچه از سر گین برون آید همی تاک عنب

من به یمگان در نهانم، علم من پیدا، چنانک

فعل نفس رستنی پیداست او در بیخ و حب

مونس جان و دل من چیست؟ تسبیح و قران

خاک پای خاطر من چیست؟ اشعار و خطب

راست گویم، علم ورزم، طاعت یزدان کنم

این سه چیز است ای برادر کار عقل مکتسب

مایه و تخم همه خیرات یکسر راستی است

راستی قیمت پدید آرد خشب را بر خشب

مردم از گاو، ای پسر، پیدا به علم و طاعت است

مردم بی علم و طاعت گاو باشد بی ذنب

طاعت و احسان و علم و راستی را برگزین

گوش چون داری به گفت بوقماش و بوقنب؟

از پس پیغمبر و حیدر بدین در ره مده

یک رمه بیگانگان را تات نفزاید عطب

زانکه هفتاد و دو دارد ناصبی در دین امام

چیست حاصل خیر، بنگر، ناصبی را جز نصب

بولهب با زن به پیشت می‌رود ای ناصبی

بنگر آنک زنش را در گردن افگنده کنب

گر نمی‌بینی تو ایشان را ز بس مستی همی

نیست روئی مر مرا از تو وز ایشان جز هرب

پند گیر از شعر حجت وز پس ایشان مرو

تا نمانی عمرهای بی‌کران اندر کرب

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

نامداری، بی نیک نامی، به پشیزی نمی ارزد. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی

مردان کهن، مرزداران و پیشاهنگان، شرف و امنیت هستند. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی مردان و زنان کهن، با مهر، همه زندگی خویش را به دیگران می بخشند. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی مردان و زنان کهن، با مهربانی در بین مردم سرزمین خویش، همبستگی و دوستی می آفرینند. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی مردان و زنان کهن، برآیند و پژواک پاکی و راستی هستند. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی مردان و زنان کهن، در راه رسیدن به آرمان بزرگ، یک آن هم نمی ایستند. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی مردمی که، نام نامداران و اساطیر خویش را پاک می کنند، فرزندانشان را بی پناه ساخته اند، فرزندان چنین دودمانی به نامداران کشورهای دیگر دل خواهند بست. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی نامدار کهن، پیشوا و راهبر دوران هاست، سرشت او با آهنگ و خوی مردم سرزمین خویش، هماهنگ است. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی نامداران و اساطیر کهن، پایه ها و ستونهای فر و شکوفایی کشورند. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی نامداران هیچ گاه، خویش را گرفتار پاسخ به کج اندیشان نمی کنند. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی نامداری، بی نی

سینمای سازنده و مهرگستر را باید همواره یاری نمود. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی

روان هنر باید با انسانیت آمیخته باشد تا نسل ها را شیفته خود سازد. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی   آثار هنری، بخشی ارزشمند از وجود هنرمند هستند، هیچ کس نمی تواند آنها را انکار و یا نادیده بگیرد. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی   گاه در درون آثار هنری، آرمانها ، تاریخ و حتی فلسفه را می بینیم. فهم یک اثر هنری شگرف، کار ساده ای نیست. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی   هنری که گرفتار روزمرگی شد، دوامی ندارد، فراگیر نمی شود و پاینده نیست. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانیتنها آثار هنری جاودانه می شوند، که به درون هنرمند نزدیکترند. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی   ادبا، شعرا و هنرمندان همیشه غمگین، با آثارشان دروازه های شکست را بر روی سرزمین خویش، باز می کنند. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی سینما می تواند دلهای جهانیان را به یکدیگر نزدیک و نزدیکتر سازد. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی   سینمای سازنده و مهرگستر را باید همواره یاری نمود. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی    سینماگران و فیلمسازان خام، به اسم واقعگرایی، با کنکاش در نادرترین پلشتی های اجتماعی، زهر هزار مرداب ناپاک را بر چشمهای بینندگان خود